Oدر تپهای آفتابگرفته بر فراز دهکده قرون وسطایی سن پل دو وانس در جنوب فرانسه مکانی است که میتوانید آثار هنرمندان مدرن قرن بیستم مانند شاگال، جاکومتی، میرو، کاندینسکی، کالدر و براک خارج از گالری های ملی یکپارچه، در زیستگاه طبیعی آنها. این مکان خانه بنیاد Maeght است که بسیاری از هنرمندان به ایجاد آن کمک کردند. الا فیتزجرالد بزرگ جاز در افتتاحیه آن در سال 1964 آواز خواند. این تابستان امسال شصتمین سالگرد تولد خود را با دو افتتاحیه جدید جشن می گیرد: یک نمایشگاه پرفروش و یک پسوند خیره کننده که از صخره های زیر ساختمان اصلی حک شده است، با نماهای شیشه ای که به جنگل های کاج شیب دار مانند لانه شرور باند نگاه می کنند. و هنوز هم یک امر خانوادگی است.
گالری نویسان و سنگ نگاران فقید مارگریت و ایمه مائگت تصمیم گرفتند که این بنا را در همان زمینی که خانه خانوادگی شان بود، بسازند، تا حدی به توصیه ژرژ براک. آنها در سال 1953 کوچکترین پسر خود، برنارد را به دلیل سرطان خون از دست داده بودند، و پیشگام کوبیست به آنها پیشنهاد کرد که از چیزی بزرگتر از خودشان استفاده کنند تا به آنها کمک کند تا بر این درد غلبه کنند. خانواده بزرگ هنرمندان آنها وارد خانه شدند: میرو یک پیچ و خم پر از مجسمه در باغ ابداع کرد. جاکومتی نیمکتها، وسایل روشنایی، دستگیرههای در و صندلیهای کافه تریا را طراحی کرد. براک یک موزاییک ماهی برای یک حوض آرام، همراه با یک پنجره شیشهای رنگی برای نمازخانه، که از خرابههای باستانی کشفشده در حفاریهای سایت به دست آمده بود، طراحی کرد. وقتی از دروازههای فونداسیون عبور میکنید، احساس میکنید که از درگاهی به زمین بازی هنرمند رفتهاید.
برای مارگریت و نوه اِمی، ایزابل، این زمین بازی است. او به یاد می آورد: «از لحظه ای که بنیاد بسته شد، خانه ما بود، باغ ما بود. ما در کتابخانه بنیاد نشستهایم، جایی که زمانی مهمانخانه بود، اما اکنون به عنوان دفاتر اداری عمل میکند، جایی که ایزابل با جریان ثابتی از اسپرسو و سیگار مصاحبه میکند. «ما با بچههایش بازی کردیم [Spanish sculptor Eduardo] چیلیدا، نوه های میرو… ما یک گروه 20 نفره بودیم. عالی بود.”
نمایشگاه جدید – ماتیس بونارد، یک دوستی – برای شروع خانواده به عنوان گالریست مناسب است زیرا مارگریت و ایمه ماهه در آن زمان دوستان خوبی با هر دو هنرمند بودند. آنها در طول جنگ شروع به فروش آثار بونارد در فروشگاه لوازم خانگی خود در کن کردند، در ابتدا از شهرت او به عنوان یک هنرمند بی اطلاع بودند. زمانی که ایمه متوجه میشود که مقامات به دلیل استفاده از مهارتهای چاپی او برای جعل اسناد برای انتقال یهودیان به خارج از فرانسه اشغالی، او را تعقیب میکنند، بونارد او را نزد دوستش ماتیس در تپههایی میفرستد که هیچکس او را پیدا نمیکند. ایزابل میگوید: «بونارد با اِمی، پسری و همچنین لیتوگراف بسیار خوبی را پیدا کرد، و بعد از جنگ به پاریس رفت تا به او کمک کند تا اولین گالری مناسب خود را راهاندازی کند.»
تابستان امسال، این بنیاد ویدئوهای خانگی صمیمی از ماتیس و بونارد را که توسط پدر ایزابل، آدرین میت، هنوز رئیس هیئت مدیره در 94 سالگی گرفته شده است، نشان خواهد داد. ایزابل می گوید: ما نامه هایی از بونارد و ماتیس داریم. ما فیلم داریم. پدرم یک فیلم بونارد ساخت – تنها فیلم در جهان – و یک فیلم ماتیس کار کرد. مستند نبود حرفه ای نبود او 14 ساله بود و به سادگی از ماتیس پرسید: “آیا می توانم دوربینم را اینجا بگذارم، در حالی که شما از مادرم عکس می گیرید؟”
آثاری از مجموعه خانواده نیز به نمایش گذاشته خواهد شد، از جمله یکی از نقاشی های طرفداران بونارد به همراه “چند نقاشی شیرین از بونارد، بسیار شیرین، هرگز نشان داده نشد… پدرم با گربه، مادربزرگم زیر درخت، پرتره ای از من مادربزرگ اهل ماتیس می بینید، چیزهای بسیار شیرین و شخصی است.
البته، این دنیای زیبای رویایی بی نقص نیست – هیچ چیز کامل نیست سخت به ضرب و شتم. کارگردان نیکلاس گیتون در پایان ماه می، زمانی که همه چیز از بکر بودن دور است، یک تور با راهنما به من می دهد. محوطه جدید و محوطه سازی اطراف آنها به طور کامل به پایان نرسیده است. طوفان ها زباله های سقف را برای جمع آوری آب باران در حوضچه های تزئینی دور کرده اند. آسمان لاجوردی بی عیب و نقص نیست. و – به شدت باعث آزردگی گیتون – پشت درب نمازخانه یک قوطی آبخوری وجود دارد. با گوشیش از آن عکس گرفت تا به او یادآوری کند که بعداً برای باغبان یادداشت کند. نه اینکه متوجه شوم؛ من بیش از حد مشغول تحسین شیشه های رنگی و صلیب بزرگ قرن دوازدهمی بودم، هدیه ای از طراح مد اسپانیایی فقید کریستوبال بالنسیاگا. اما گیتون برای Maeghts کار می کند که به وضوح به آنها وابسته هستند. ایزابل می گوید: «ما باید تلاش کنیم تا به مردم نشان دهیم که کامل است. “من نمی خواهم یک تکه کاغذ روی زمین داشته باشم. من نمی توانم.”
هنرمندی که ایزابل در کودکی به او نزدیک بود براک بود. او مانند یک پدربزرگ سوم بود. من آن را دوست داشتم، “او می گوید. خانواده هر جمعه به ملاقات او می رفتند، اما او تنها فرزندی بود که اجازه حضور در استودیوی او و نواختن پیانوی اریک ساتی در اتاق نشیمن او را داشت. او به یاد آورد: “او فوق العاده بود.” “او خیلی بزرگ به نظر می رسید، بسیار ظریف. او من را دوست داشت و وقتی درگذشت به همسرش گفت من باید در مراسم خاکسپاری باشم. من هشت ساله بودم. برای من غیر قابل باور بود که براک می تواند در جعبه باشد. اما من آنجا بودم و مراسم تدفین ملی بود.
او میگوید با وجود آن دوران کودکی در میان هنرمندان افسانهای، «نوستالژی چیز خوبی نیست». امروزه او بیشتر با هنرمندان معاصر در گالری تجاری Maeght در پاریس کار می کند که به گفته او “کاملاً مجزا” است. من تعجب می کنم که چگونه بزرگ شدن در میان این همه فلسفه خود ایزابل را شکل داده است. او می گوید: “عشق، عشق، عشق.” “فقط عشق به هنر.” او میگوید: به اطراف شهر نگاه کنید. “یک چیز کوچک در مورد یک ساختمان – رنگ یک در، یک پنجره کوچک – آن را عالی می کند. یاد گرفتم نگاه کنم، قدر یک گل، یک دیوار، یک کتاب را بدانم. فلسفه من این است که نگاه کنم، به همه چیز علاقه مند باشم. همه چيز. بنابراین، هر روز چیز جدیدی وجود دارد، راهی جدید برای درک، ادامه و رشد.»
یکی از دوستان مادرش تار عنکبوت جمع می کند. آنها را با اسپری مو می پاشد و بین دو تکه شیشه نگه می دارد. ایزابل می گوید: «مثل الماس است. «الماس! پس این هنر است. او حدود 50 سال دارد. آیا می توانید تصور کنید که او با شیشه به جنگل می رود؟ دیوانه است، اما عالی است. همه چیز هنر است.» او وقتی می بیند که بازدیدکنندگان از موزه لوور به جای توقف و تماشای چند نقاشی، با عجله از آن عبور می کنند، نگران می شود. من می گویم مردم به دانستن بافت تاریخی هنری معتاد می شوند. او با ناامیدی چشمانش را می چرخاند زیرا بسیاری از مردم این موضوع را از دست می دهند. “برایم مهم نیست. برایم مهم نیست!”
Aimé Maeght مردی مشتاق با ایده بود که به راحتی از بین می رفت. بعد از دیدن دیزنی فانتزی، او می خواست چیزی مشابه با ماتیس بسازد، اما دوستش به آرامی اما قاطعانه او را از این ایده منصرف کرد. مارگریت نیز در مواقع لزوم به او تسلط داشت. ایزابل می گوید: «پدربزرگ من در دقیقه 10 ایده داشت. “گاهی مادربزرگم میگفت بله، یا گاهی میگفت: “اوم، نه.” و تمام شد. او هرگز بدون مادربزرگ یا پدر و مادرم پایه و اساس را ایجاد نمی کرد. چون همه با هم کار می کنند.» پس او با الگوهای زن بزرگ بزرگ شد؟ او با گلویش می خندد: «حتماً.
او میگوید و تنها هنرمندان مرد در حال رشد نبودند. ایزابل درباره مجسمهساز فقید بریتانیایی میگوید: “ژرمین ریچی، جوآن میچل، ما زنان زیادی داریم… باربارا هپورث – ما در حال برنامهریزی نمایشگاهی با او در سال آینده هستیم.” او میگوید: «من عاشق این هنرمند هستم، او میگوید که مستقل بودن به بنیاد این امکان را میدهد که به هر کسی که میخواهد نشان دهد.» باربارا هپورث در فرانسه کاملاً ناشناخته است. برای ما مهم نیست که یک هنرمند خیلی معروف است یا نه. آیا ما این کار را دوست داریم؟ این قطعه؟ ما آن را نشان خواهیم داد. ما می خواهیم آنچه را که موزه های دیگر نشان نمی دهند به بازدیدکنندگان خود نشان دهیم. ما پول زیادی از دولت نداریم، اما این بهای آزادی است».
این گسترش ضروری بود تا به اندازه کافی از مجموعه دائمی بیش از 13000 اثر بتواند همزمان با نمایشگاه های موقت در معرض دید قرار گیرد. آنها معمار ایتالیایی سیلویو دآسیا را به گونه ای کشف کردند که به نظر می رسد نمونه ای از خانواده باشد: او توسط پسر هنرمند اسپانیایی ادواردو آرویو رودریگز به ایزابل ماته معرفی شد. نقشه های داسیا ساده بود. ایزابل می گوید: “او می گوید نباید اضافه کنیم: باید حذف کنیم.” آرویو تصمیم گرفت تا ساختمان اصلی را توسط معمار کاتالانی جوزپ لوئیس سرت (که بنیاد میرو بارسلونا را نیز طراحی کرده بود) به ظاهر دست نخورده ترک کند، از جمله تراس سفالی جاکومتی. درست بالای بخش جدید قرار دارد، با چهره های دوکی شکل عظیمش به طرز باشکوهی در کمین است. وقتی با تعجب بالا و پایین میروند، میشنوم که خانوادهای هیجانزده با هم فریاد میزنند: «دقیقاً همینطور است».