بخشی از من وجود دارد که احتمالاً همیشه احساس یتیمی می کند.
اشتباه نکنید، پدر و مادرم کاملاً زنده هستند. من آنها را بسیار دوست دارم و خوش شانس هستم که رابطه خوبی با آنها دارم. اما هنوز بخشی از وجود من وجود دارد که آنها هرگز نتوانستند آن را پرورش دهند، هرگز به طور کامل پرورش دهند، زیرا آنها نمی دانستند که وجود دارد.
چگونه می توانستند، با توجه به اینکه حتی خود من هم نمی دانستم؟ این دهه نود و اوایل دهه 00 بود، زمانی که افراد تراجنسیتی به ندرت مورد بحث قرار می گرفتند، به جز شوخی های بد یا “الهام بخش” اما موضوعات دور از کنجکاوی.
برای افراد ترنس هم سن من (من 35 سال دارم)، فکر می کنم این یک احساس رایج است. حتی اگر ایمن بزرگ شدیم و دوستش داشته باشیم – که خیلی از ما اینطور نیستیم – یک بخش مخفی و حیاتی از روح ما وجود داشت که از مراقبان، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، مربیان و الگوها جدا بود.
پس وقتی بالاخره آزاد شدیم، مجبور شدیم به دنبال خودمان برویم.
لین کانوی یکشنبه گذشته در سن 86 سالگی درگذشت، پس از عمری طولانی در دل دو انقلاب. یکی انقلاب کامپیوتری بود که او با اختراع یک روش جدید برای طراحی ریزتراشهها که اکنون در همه چیز از ماشین گرفته تا گوشی هوشمند شما استفاده میشود، به تسریع آن کمک کرد.
دیگری انقلاب ترنسجندرها بود که لین در سال 1967 زمانی که انتقال از (به قول مردم) مرد به زن را آغاز کرد، به شیوه ای آرام تر به آن پیوست. چند دهه بعد، او به طور علنی ظاهر شد و به یک مدافع فعال برای حقوق ترنس تبدیل شد.
من از نوجوانی جوانی که در اقیانوس تاریک اینترنت اولیه سرگردان بودم، درباره لین میشناختم. در مقطعی با من روبرو شدم وب سایت شخصی او: یک شماره کلاسیک وب 1.0 که نه تنها شامل داستان زندگی او است، بلکه گنجینه ای از اطلاعات در مورد انتقال جنسیت، از گالری قهرمانان موفقیت های ترنس گرفته تا بحثی صریح و دقیق در مورد نحوه انجام واژینوپلاستی (و) چگونه یاد بگیریم بعد از این دوباره رابطه جنسی داشته باشیم).
برای برخی از افراد، اطلاعاتی که ارائه می دهد زندگی را تغییر داده است. ربکا، کارمند ایالتی 51 ساله در کلرادو، می گوید: “سایت او اولین سایتی نبود که من پیدا کردم.” “اما وقتی آن را کشف کردم، دنیای جدیدی را برای من باز کرد. می دانستم که تنها نیستم.”
میخواهم بگویم که وبسایت لین تأثیر مشابهی بر من داشت و برخی از بیداریهای حیاتی را برانگیخت. راستش من هنوز آماده نبودم حدس میزنم چیزی شبیه این فکر کردم: «وای، این خیلی باحال است! من به دلایلی ناشناخته آن را جذاب می دانم که در حال حاضر از بررسی آن می ترسم.»
لین 20 سال بعد برای من یک شخصیت الهام بخش باقی می ماند، مدت ها بعد از اینکه متوجه اشتباه آن استراتژی شدم و آنچه را که در زمان او بسیار هیجان انگیز به عنوان “تغییر جنسیت” شناخته می شد، آغاز کردم. بنابراین زمانی که هیجان زده شدم او سال گذشته موافقت کرد که توسط او معرفی شود ایندیپندنت – و ساعتها با زوم و تماسهای تلفنی، خندیدن و صحبت عمیق درباره زندگی، آسیبهای روحی، تغییرات تکنولوژیکی و نیروهایی که تاریخ را شکل میدهند، سپری کرد.
مصاحبه با لین کمی سخت بود. اغلب او با خوشحالی از چیزی که شبیه مماس وحشی به نظر میرسید، میپرید و از میان موضوعات ظاهراً نامرتبط میپرید، تا اینکه سرانجام سی دقیقه بعد به عقب برمیگشت و شما میدانستید که واقعاً اصلاً مماس نیست. به عنوان یک روزنامه نگار، دائماً ناامید کننده بود. به عنوان یک انسان، نشاط آور و کمی سرگیجه آور بود.
یک الگوی رفتاری وجود دارد که «گفتگوهای جنسیتی با افراد ترنس» (فیلسوفان یونانی که در آگورا صحبت میکنند!) را با «گفتگوهای جنسیتی با افراد سیس» (هل دادن اسباببازیهای پلاستیکی با کودک نوپا با ظاهری آزرده) مقایسه میکند. این را تصور کنید، اما فرد ترنس دیگر 85 ساله و متخصص مشهور معماری کامپیوتر و نظریه های نوآوری است.
او به من درباره دنیای «تسخیرشده»ی که در آن بزرگ شده بود، گفت، جایی که همه وانمود می کردند که خشونت زیر روکش را نمی بینند. برای اثر برقی که داستان هایی مانند داستان کریستین یورگنسن در خلسه نوپای زیرزمینی بود. درباره شکست ازدواج اولش و لذت تغییر جنسیت. در مورد روش هایی که او مجبور بود نه بدن خود، بلکه تاریخ و تداوم خود را «مثل» کند تا در جریان اصلی جامعه مورد توجه قرار نگیرد. بسیار متفاوت و بسیار شبیه به تجربه خودم، پنج دهه بعد.
گاهی اوقات او رویدادهای کاملاً وحشتناک را با وقار کامل توصیف می کرد، و آنها را با چیزی شبیه به یک واکنش ترومایی بسیار آشنا می خندید. یکی دو بار این مکانیسم از کار می افتاد و او رسمی می شد. با این حال، او مصمم بود که این “ماجراجویی ها” – و مهمتر از آن، غلبه بر آنها – بود که نوآوری های او را ممکن کرد.
معروف ترین آنها روشی برای طراحی مدارهای مجتمع معروف به ادغام در مقیاس بسیار بزرگ (یا VLSI) بود که با استاد مهندسی کارور مید توسعه یافت، VLSI در واقع صنعت ریزتراشه مدرن را ایجاد کرد و انبوهی از دستگاه های دیجیتال را آزاد کرد که به من اجازه داد چندین دهه بعد وب سایت او را پیدا کنید و سپس افراد دیگری مانند من را پیدا کنید.
لین در اوایل قدرت اینترنت اولیه – که در آن زمان با نام ARPAnet شناخته می شد – برای گسترش دانش به صورت جانبی، دور زدن نگهبانان و سنت های قدیمی را دید. او به یاد میآورد که او برای جوانان باهوشی که برای هدف خود جمع میکرد، «مثل یک مادر وحشی» بود و آنها را به سوی یک هدف مشترک سوق داد.
می بینید که این نظریه لین در مورد تغییرات تکنولوژیکی بود. نه تعداد کمی از «مردان بزرگ» که با عرق ابروهای خود تاریخ را به جلو می برند، بلکه شبکه هایی از مردمی که با یکدیگر صحبت می کنند و یاد می گیرند که از ابزارهای تازه پدید آمده برای برآوردن خواسته های خود استفاده کنند. فقط به مسیر مخفی اشاره کنید، راه رفتن را آسان تر کنید و به زودی تبدیل به یک راه آهن می شود.
که من را به ترنس فولکلور و والدین بازمی گرداند. به عنوان یک مردم، ما به طور سیستماتیک از دانش درباره خود محروم شده ایم. بسیاری از ما مجبور بودهایم حتی برای درک آنچه هستیم تلاش کنیم، چه رسد به اینکه از نیازهای خود دفاع کنیم. ما هرگز نخواهیم فهمید که چند نفر از ما هنوز در کمد زندگی میکردیم یا حتی نامی برای احساسات خود نداشتیم. تنها چیزی که می دانیم این است که تعداد کمی از آنها جان سالم به در برده اند تا «بزرگان» شوند.
بنابراین، ما اغلب در نهایت یکدیگر را بزرگ می کنیم. من هرگز حدس نمی زدم من در وهله اول بدون مثال ترنس بودم. من هرگز جرات عمل کردن بدون مربیانم را پیدا نمی کردم. من به خاطر آنها اینجا هستم و امروز دیگرانی هستند که به خاطر من اینجا هستند.
این رشته طلایی است که افراد ترنس را در طول نسل ها به هم متصل می کند، همانطور که اغلب می شود، این موضوع کلیدی بسیاری از آثار هنری زنان ترنس است رمان موفق توری پیترز انتقال، عزیزم از طریق چهارمین ماتریس فیلم سینما به بازی ویدیویی مستقل زیبا پناهگاه کوچک مخفی. اگر تا به حال دیدهاید که افراد عجیب و غریب کسی را به عنوان «مادر» تعریف میکنند، این از فرهنگ سالن رقصی است که عمدتاً سیاهپوستان و لاتین تبارهای دگرباشان جنسی در اواخر قرن بیستم بهعنوان یک خانواده برای کسانی که چنین نداشتند، ایجاد شده است.
کار لین و وب سایت او همه چیز را بسیار آسان کرده است. او به وضوح احساس می کرد که برایش مهم است که ترنس های جوان تر را راهنمایی کند و اغلب مستقیماً برای مشاوره و پشتیبانی تماس می گرفت.
کاریکاتوریست کبکی به یاد میآورد: «من یک دانشجوی ترنس بودم که به سختی انگلیسی صحبت میکردم، ابلههایم را در اینترنت پست کردم و او باعث شد احساس کنم صدایم مهم است. سوفی لیبل در یک ایمیل «او با وقتش خیلی سخاوتمند بود! او شاهد رشد من به عنوان یک هنرمند بود و حتی زمانی که ما در مورد چیزهایی با هم اختلاف نظر داشتیم، حمایت او متزلزل نمی شد.»
AC Quinlan، یک نویسنده ترنس از وایومینگ، به طور مشابه در مورد مکاتبات خود با لین در سال 2015 و 2016 به من گفت.
کوینلان گفت: «در تمام این سالها ارتباط بسیار کمی با «مال خودم» داشتم و او یک الگو بود. من به تازگی درمان جایگزینی هورمونی را ماه گذشته شروع کردم و در واقع فکر کردم بلافاصله بعد از آن به لین ایمیل بزنم.
لین نیز این تشویق را به من پیشنهاد کرد. پس از مصاحبه، ما موافقت کردیم که در تماس باشیم و من صمیمانه منتظر انجام این کار بودم. ژوئن گذشته او به من ایمیل زد و گفت که از من خوشش آمده است یک ماه غرور بزرگ ترنس در طول همه گیری کووید-19. او نوشت: «به خاطر ایجاد این ترکیب قدرتمند تبریک می گویم. این موضوع موضوعات درهم تنیده زیادی را برای تأمل و بحث عمومی مطرح می کند.»
با این حال، شرم دارم اعتراف کنم که دوست خوبی برای نوشتن نبودم. به این فکر می کردم که مقالاتی را که فکر می کردم دوست دارد برایش بفرستم، اما فراموش کردم. شاید اکنون متوجه شده باشید که چرا احساسات من در مورد مرگ لین ممکن است منعکس کننده غم و اندوه و گناهی باشد که مردم گاهی پس از از دست دادن بستگانی که می خواستند با آنها در تماس باشند احساس می کنند. ما بزرگان خود را هر جا که بتوانیم پیدا می کنیم.
مرگ لین در پایان یک زندگی طولانی و شاد به معنای گسستن نخ نیست. این جریان از طریق همه کسانی که از آن الهام یا نیرو گرفته اند و همه کسانی که به نوبه خود تقویت و الهام گرفته اند به جریان خود ادامه می دهد. انشاالله روزی ما دنیایی را خلق خواهیم کرد که فکر می کنم او برای آن تلاش می کند: دنیایی که دیگر هیچ کس در آن یتیم نباشد.