خوب10 نفر ما امروز به من پیام دادند. “من فقط شمردم.”
من 15 ساله بودم و یک هفته قبل اولین گوشیم، نوکیا 3310 قدیمی پدرم را به ارث برده بودم. برای هفت روز بعد، وسواس زیادی داشتم که اعداد بیشتری را در دفترچه تلفنم جمع کنم. از همه و همه پرسیدم، بدون اینکه واقعاً نیاز داشته باشم یا واقعاً بخواهم با آنها صحبت کنم. تقریباً 20 سال بعد، نوکیا بدشکل من اکنون یک آیفون است، من دیگر هر عددی را با یک “<3" کنار آن یادداشت نمی کنم، و اگر بخواهم بفرستم مجبور نیستم بعد از ساعت 8 بعد از ظهر خودم را زیر روکش دفن کنم. پیام غیر از این، کمی تغییر کرده است. من هنوز، در تمام عمرم، وسواس زیادی برای جمع کردن دوستان داشتم، قاطعانه می گویم که هر چه دوستان بیشتری داشته باشید، شادتر هستید.
در دهه بیست و اوایل سی سالگی ام، پس از متفرق شدن گروه دوستان دبیرستانم، مأموریتم این بود که با همه کسانی که ملاقات می کردم دوست شوم. احساس می کردم که اگر بتوانم به آغوش محافظ برخی قبیله برگردم، احساس آرامش می کنم.
موضوع این بود که، حتی با وجود اینکه احساس میکردم معادله را درک کردهام (دوستان بیشتر مساوی است با شادی بیشتر)، متوجه شدم که احساس آنی پیدا کردن یک دوست جدید کوتاه مدت است، اما با یک احساس آشنا و نهفته جایگزین شد. متعلق بنابراین عزمم را تجدید کردم و تلاشم را مضاعف کردم، مطمئن بودم که تنها تعداد انگشت شماری از دوستان جدید تا رسیدن به رضایت کامل فاصله دارند. من هرگز به آنجا نرسیدم. در عوض، به جایی رسیدم که بسیاری از این دوستیهای عجولانه به دست آمده را خستهکننده، خستهکننده و اضطرابآور دیدم. برعکس اینکه چگونه رسانه های اجتماعی اغلب گروه های بزرگی از دوستان را به تصویر می کشند (همواره به صورت دسته جمعی در حال خنده و عشق به زندگی به تصویر کشیده می شوند). از قضا، هر چه بیشتر وارد زندگی دیگران میشدم، احساس اجتماعی کمتری داشتم. داشتم با یک تقویم اجتماعی کامل دستکاری میکردم که باعث میشد احساس پوچی کنم و سعی میکردم دوستیهای زیادم را حفظ کنم، مثل سیبزمینیهای داغ در دستانم.
و در حالی که می دانستم چیزی اشتباه است، تا زمانی که به یافته های روانشناس تکاملی رابین دانبار در مورد دوستی ها پی بردم، دقیقاً مطمئن نبودم که چیست. بر اساس تحقیقات انجام شده در دهه 1990، او تعیین کرد که تعداد بهینه دوستانی که یک فرد می تواند داشته باشد 5 است. کمتر از آن و ما مستعد تنهایی هستیم. اما نکته جالب این است که بیشتر از این و شادی ما نیز شروع به کاهش می کند. همانطور که 30 سال است معتقد بودم، بر اساس تعداد دوستی هایمان احساس شایسته تر بودن نمی کنیم، و این احساس اجتماعی را تضمین نمی کند، و مبارزه برای حفظ دایره وسیعی از دوستان ما کمتر قابل دوام و در واقع ارزشمند می شود. مسن تر.
مطالعه دانبار اخیراً به دلیل ذکر آن در کتاب الیزابت دی دوباره مطرح شده است دوستانهو این (همراه با غوطه ور شدن عمیق دی در دوستی و اینکه چرا خودش آنقدر به دوستی معتاد شد) حقیقتی شگفت انگیز و کاملا روشنگر را برای من آشکار کرد: شادی شما با تعداد دوستانی که دارید افزایش نمی یابد. در واقع ممکن است برعکس آن نیز صادق باشد. برای برخی، این ممکن است از ابتدا آشکار باشد. برای دیگران، این ممکن است همان مکاشفه (و در واقع تسکین) باشد که برای من انجام داد. سوال من این بود که چرا؟ وقتی دوستیهای کوچکتر و عمیقتر میتوانستند رضایت بیشتری برای من به ارمغان بیاورند، چرا به دوستیابی وسواس داشتم؟
ریلی مولیناریو، کارشناس هوش رابطه برنده جایزه، به من می گوید: «انسانها به شدت تحت تأثیر انگیزه های روانشناختی هستند که ما را به جستجوی اعتبار اجتماعی و ارتباط سوق می دهد. “روانشناسی تکاملی نشان می دهد که اجداد ما برای بقا، تامین حفاظت، منابع مشترک و شانس بیشتر برای رفاه به گروه های اجتماعی متکی بودند. این نیاز عمیق به تعلق وجود دارد و ما را به این باور می رساند که داشتن دوستان بیشتر حمایت و امنیت بیشتری را برای ما فراهم می کند. تجربیات دوران کودکی نیز تمایل ما را به یک شبکه اجتماعی بزرگ شکل می دهد. تعاملات اجتماعی اولیه و تقویت هنجارهای اجتماعی بر درک ما از دوستی و موفقیت اجتماعی تأثیر می گذارد.
او ادامه می دهد: «داشتن دوستان بیشتر به جای روابط عمیق و معنادار می تواند به ارتباطات سطحی منجر شود. با افزایش تعداد دوستان، زمان و انرژی موجود برای هر رابطه کاهش مییابد که منجر به ضعیفتر شدن پیوندها و رضایت عاطفی کمتر میشود.»
مولیناریو به من توضیح می دهد که هوش رابطه بر اهمیت صحت بیش از اعداد تأکید دارد. “دوستی های واقعی که در آن می توانیم خود واقعی خود باشیم و عمیقاً احساس پیوند داشته باشیم، بسیار ارزشمندتر از یک دسته دوستی سطحی است. همچنین، توهم صمیمیت ایجاد شده توسط رسانههای اجتماعی میتواند ما را فریب دهد تا باور کنیم که ارتباطات معناداری بیشتری نسبت به آنچه که داریم داریم.
رواندرمانگر مارک وارمایر نیز معتقد است که رسانههای اجتماعی تا حدودی مقصر «تغییر تدریجی» این ایده هستند که داشتن دوستان بیشتر مساوی شادی بیشتر است. او به من میگوید: «من معتقدم که این تا حد زیادی از طریق تجاریسازی روابطی که عموماً توسط رسانههای اجتماعی هدایت میشوند، اتفاق افتاده است. “عمق دوستی در بسیاری از موارد قربانی توهم رابطه ای می شود که ناشی از شباهت تجربه، احساس یا سلیقه است. این رنگین کمان روابط ناپخته خواهد بود.
«در برنامه تلویزیونی اولین قرارها، به بینندگان یک چشم انداز کنار میز در مورد آشکار شدن یک ملاقات کور بین دو شرکت کننده در برنامه که انتخاب شده اند داده می شود. وارمایر ادامه میدهد که افراد بالغ روانشناختی معمولاً در مورد یکدیگر کنجکاو هستند و با به اشتراک گذاشتن اطلاعات متقابل در مورد خود، حس ارتباط را تقویت میکنند، که شخص دیگر آنها را دریافت میکند، جذب میکند و به آنها پاسخ میدهد. همچنین یک نسخه نوجوان از همین برنامه وجود دارد، و چیزی که واقعاً برجسته است این است که چه تعداد از نوجوانان به دنبال حس «هماهنگی» با تاریخ خود خواهند بود – «اوه، شما هم از جنگ ستارگان خوشتان میآید!»، گویی این دلیلی است سازگاری روابط منظور من از روابط ناپخته این است.
“این ناپختگی را با یک اقتصاد مصرفی رو به رشد ترکیب کنید، جایی که موفقیت در رسانه های اجتماعی از طریق انباشته شدن محصولات مورد علاقه به عنوان مدرکی بر وضعیت ثروت به نمایش گذاشته می شود، و دیدن اینکه چگونه دوستان بیشتر برابر با موفقیت بیشتر است دشوار نیست.”
دارم بیشتر تحقیق میکنم میخواهم بدانم چرا وقتی صحبت از تعداد “عالی” دوستان و فراتر از آن می شود، چنین عدد خاصی وجود داشت. چرا پنج؟ تحقیقات دانبار نشان میدهد که انسانها میتوانند روابط اجتماعی پایداری را با حدود ۱۵۰ نفر حفظ کنند (بنابراین افرادی که ما را «در دید» تشخیص میدهند. مولیناریو توضیح میدهد که در آن دایره بزرگتر، داشتن حدود پنج دوست نزدیک نشاندهنده صمیمیترین و قابل اعتمادترین روابط ما است. “این عدد قابل توجه است زیرا امکان تعاملات عمیق و معنادار را بدون تحت تاثیر قرار دادن منابع احساسی و شناختی ما فراهم می کند. صحت دوستی بسیار مهم است. داشتن چند رابطه واقعی می تواند رضایت بخش تر از روابط سطحی تر باشد.”
وارمایر تأکید میکند که روابط «برای ما زمان و انرژی هزینه میبرند»، بنابراین چنین سرمایهگذاری تنها زمانی میتواند شادی یا رضایت را به ما برگرداند که آن را ارزشمند و پایدار بدانیم. “برخی از روابط صرفاً معاملاتی هستند، مانند روابط تجاری. بازگشت وجود دارد، اما در مورد یک رابطه نیست، حداقل به عنوان یک هدف اولیه. اما من آنها را دوستی نمی دانم.»
هر دو متخصص می گویند که عدد “پنج” باید به عنوان یک راهنمای تقریبی در نظر گرفته شود، زیرا تعداد بهینه دوستی ها برای هر فرد کمی متفاوت است (البته نه خیلی). وارمایر پیشنهاد می کند که کلید پیدا کردن شماره ما، درک نیازهای خود و دلیل نیاز ما به دوستان بیشتر است. “اگر داشتن دوستان بیشتر ناشی از ترس از دست دادن آنها و/یا نیاز به موفقیت با داشتن دوستان بیشتر باشد، ما همیشه انرژی خود را صرف این “دوستی ها” بدون ارتباط واقعی خواهیم کرد.”
“تشخیص آنچه ممکن است نیاز ما به جمع آوری دوستان را تحریک کند اولین قدم است. سپس از خود بپرسیم که آیا واقعاً داشتن دوستان بیشتر است و اگر چنین است، چه چیزی بیشتر و بیشتر به ما میدهد؟» او می گوید.
و اگر در حال خواندن این فکر هستید، “اما من پنج دوست ندارمالویز اسکینر، رواندرمانگر، نویسنده و بنیانگذار کارگاه هدف، از شما میخواهد استرس نداشته باشید: «این واقعاً یک سفر فردی است که ببینید چه چیزی برای شما مفید است. من به مردم توصیه میکنم که روی یک عدد متمرکز نشوند (با این فکر که “فقط باید سه دوست صمیمی دیگر پیدا کنم قبل از اینکه به سطح مطلوب برسم”) – ممکن است کمی تراکنشی شود. در عوض، در حین حفظ و رشد دوستی های خود با خود مشورت کنید. در مورد دوستی هایی که به شما انرژی، آرامش و الهام می بخشد با خودتان صادق باشید و برای توسعه و حمایت از آنها تلاش کنید.
درک دردناک من این است: هرگز به خاطر داشتن دوستان بیشتر نبود (اگرچه ممکن است برای برخی از شما تعجب آور نباشد). این واقعاً در مورد جمع آوری دلایلی بود که چرا من ارزش داشتم. در مورد تلاش برای افزایش عزت نفسم مطمئنا قطعاناخودآگاه استدلال کردم، هر چه مردم بیشتر مرا دوست داشته باشند، باید دوستداشتنیتر باشم. میتوانست با اشتهای سیریناپذیر برای کسب درآمد، جمعآوری جوایز یا خرید ماشین جایگزین شود. مردم به تازگی برای من اتفاق افتاده است.
چون حقیقت این است که با تمام شمارههای رد و بدل شده، قهوههای گرفته شده و دعوتهای مهمانی به اشتراک گذاشته شده، اگر دفترچه تلفنم را مرور کنم و تعداد دوستانی را بشمارم که احساس میکردم میتوانم کاملاً خودم باشم و بدون شک میتوانم روی آنها حساب کنم. و چه کسی به من احساس انرژی و آرامش در همان زمان، احتمالا پنج. و هر یک از این پنج تا ارزش بیشتری نسبت به بقیه دفترچه تلفن من روی هم میافزاید.
بنابراین شاید عدد واقعی من، شادترین عدد من، شش باشد: پنج دوست صمیمی به اضافه یک زیاد درمانگر خوب