هبسیاری از سال، همان روال خسته. ماه مه در راه است و ما خود را آماده می کنیم و به خدایان تابستان دعا می کنیم که این یکی از آن سال های نادر و باشکوهی است که طاعون گرده بر سر ما می گذرد بدون اینکه یک کیلو دستمال کاغذی اش را بردارید. با نزدیک شدن به ژوئن، ما شروع به مغرور می کنیم: ممکن است بیرون بروم. من میتوانم روی چمن بنشین. چرا که نه؟ ترس برای مردان فانی است و من شکست ناپذیرم.
و سپس – اولین بو می کشد. خشکی چشم. حسرتی که به دنیا اومدم در ابتدا فکر می کنیم شاید آنقدرها هم بد نباشد – شاید فقط آنفولانزا یا کووید باشد. اما نه، ما چندان خوش شانس نیستیم. روزها به درازا می کشند، چشمانمان قرمزتر و خارش تر می شود، و در نهایت باید با حقیقت وحشتناکی روبرو شویم: ما هنوز تب یونجه داریم و به همان اندازه بد است که همیشه بوده است.
ماه ژوئن امسال ماه سختی برای مبتلایان خواهد بود زیرا کارشناسان می گویند سطح گرده گل در چند هفته آینده ممکن است سه برابر شود. مخصوصاً این آخر هفته شاهد افزایش بسیار بدی بودیم، بنابراین اگر 48 ساعت گذشته را در برابر جهانی بیرحمانه و بیرحمانه سپری کردهاید، فقط بدانید که دلیل خوبی وجود دارد.
من می دانم که دارم. من آخر هفتهها کار میکنم و در حالی که نمیگویم به خاطر تقلای دو روز گذشته با شغلم مستحق مدال هستم، مطمئناً حداقل نوعی گواهی وجود دارد؟ شاید یک سبد میوه یا یک چیدمان خوراکی؟ واقعاً هر چیزی جز گل.
باید تعجب کنید که در چه مقطعی باید از یک کارفرما خواسته شود که این رنج وحشتناک را تشخیص دهد و تدابیر مناسب را برای مقابله با آن در نظر بگیرد (یعنی به جای انجام هر کاری که به نظر می رسد در یک اتاق تاریک با کیسه یخ روی صورتم دراز بکشم. مثل شغل من). چگونه می توان از من انتظار داشت که کاری را انجام دهم در حالی که تمام چیزی که می توانم به آن فکر کنم این است که چقدر خوب است که چشمانم را بیرون بیاورم و آنها را در فریزر بگذارم؟
اگر شما یکی از آن دسته از عجایب ژنتیکی هستید که بدن آنها در حضور بوته ها کاملاً خاموش نمی شود، احتمالاً نمی دانید که چقدر می تواند بد شود، اما باید بدانید: تب یونجه شوخی نیست. تنفس شما را محدود می کند، دیدن را برای شما سخت می کند، خلق و خوی شما را خراب می کند و مهمتر از همه دوام می آورد ماه بدون وقفه و برای چه؟ بازتولید جانوران و ادامه بقای حیات روی زمین؟ آیا چیزی از این وجود دارد واقعا ارزشش را دارد؟
هر روز پس از یک شب خواب کوتاه و دائماً قطع شده از خواب بیدار می شوم و احساس می کنم صورتم توسط انبوهی از مورچه های آتشین شرور مستعمره شده است. چشمهای من – اگر بتوانید آنها را اینطور صدا کنید، چون دیگر بسیاری از عملکردهایی که چشمها باید انجام دهند را انجام نمیدهند – احساس میکنید که از سرم بیرون کشیده شدهاند و در شن غلتیدهاند. تنها چیزی که می خواهم این است که آنها را بمالم، که واضح است که نمی توانم زیرا این برای آنها خوب نیست، اما واضح است که این کار را انجام می دهم زیرا من یک مرد گوشتی و اعصاب هستم.
بینی من یک جورهایی خیلی خشک و خیلی مرطوب است، همه در یک زمان. من واقعاً احساس می کنم چیزی آنجا گیر کرده است و اگر بتوانم آن را بیرون بیاورم، همه مشکلاتم برطرف می شود. ولی اون بالا چیزی نیست این فقط یک شوخی دیگر با تب یونجه است.
اگر با شخص مهم دیگری ملاقات کنم یا کسی را که مجذوب او شده ام، زمان زیادی است که روی او یا نزدیک او عطسه کنم. و این فقط یک عطسه نخواهد بود، بلکه یکی از آن عطسه هایی خواهد بود که در آن صدای ناله غم انگیز و عجیبی در می آورید. خداحافظ احترام به خود – خداحافظ احترام دیگران.
تنها راه برای کاهش همه اینها این است که در خانه بمانم، ترجیحاً در تاریکی، ترجیحاً بیهوش – و من نمی توانم این کارها را در حین کار انجام دهم. چیزی باید تغییر کند وگرنه آن را از دست خواهم داد.
فقط چند هفته دیگر انتخابات برگزار می شود. اگر هر حزبی قول دهد قانونی را معرفی کند که به من اجازه دهد در زمانی که تعداد گرده ها اینقدر زیاد است مرخصی استعلاجی بگیرم، به آنها رأی خواهم داد، بدون سؤال. من به اقتصاد، مدارس، بیمارستان ها یا هیچ یک از آن چیزهای کوچک سیب زمینی اهمیتی نمی دهم – وقت آن است که به کابوس ملی طولانی و خارش آور خود پایان دهیم.